جمعه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۸۸

...

دیونیسوس عزیز!
اسب مرا زین کن!
فیلسوفان پر خوابند!

پنجشنبه، شهریور ۲۱، ۱۳۸۷

بدرود



اين روزها

اينگونه ام ،‌ببين:

دستم، چه كند پيش مي رود،‌انگار

هر شعر باكره اي را سروده ام

پايم چه خسته مي كشدم ،‌گوئي

كت بسته ا زخَم هر راه رفته ام

تا زير هركجا

حتي شنوده ام

هربار شيون تير خلاص را


اي دوست

اين روزها

با هركه دوست مي شوم احساس مي كنم

آنقدر دوست بوده ايم كه ديگر

وقت خيانت است


انبوه غم حريم و حرمت خود را

از دست داده است

ديريست هيچ كار ندارم

مانند يك وزير

وقتي كه هيچ كار نداري

تو هيچ كاره اي

من هيچ كاره ام : يعني كه شاعرم

گيرم از اين كنايه هيچ نفهمي


اين روزها اينگونه ام :

فرهاد واره اي كه تيشه ي خود را

گم كرده است


آغاز انهدام چنين است

اينگونه بود آغاز انقراض سلسله ي مردان

ياران

وقتي صداي حادثه خوابيد

برسنگ گور من بنويسيد:

- يك جنگجو كه نجنگيد

اما ...، شكست خورد

(نصرت رحمانی)

یکشنبه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۸۷

!


گاهی طعم تلخ و دوست داشتنی قهوه با تلخی مستمر زندگی آمیخته می شه. لذت زور زدن برای بیرون کشیدن کلماتی از پستوی ذهن که اول و آخرش با آلت جنسی مذکر یا مؤنث همراه نمیشه و پرسه در فضائی با گستره ی واژگانی دیگر و انتخاب دقیق جملات دچار وقفه میشه.حتی یادآوری جاهلیت های دوران روشنفکرنمایانه ی گذشته و بلغور فلان اسم و ورق زدن بهمان کتاب هم لبخندی به لب نمی نشونه.توقف ماشین حضور پیام آورانی رو اعلام میکنه که با اون چهره های عجیب نه حاصل ماده ی توهم زا هستند و نه توهم بیماری روانی و نه حتی روایتی سوررئال!همه چیز رئاله رئاله!باز شدن کلاسور قهوه ای و هویدا شدن علامت بالای ورقه به جای دود در فضای تاریک کافه، بانگ جرسی رو برای شادی های کوچک متصل به غم های بزرگ به پرواز در میاره!
تعطیل!!

دوشنبه، آبان ۰۱، ۱۳۸۵

To write or not to write,that’s the question!

پس از چند وقت و اندی ننبشتن دست ما به نبشتن گشوده گشت.(2 تا نبشتن ننویس.ازsynonym استفاده کن!)
نمی دونم تعادل dopamine,serotonin یا چیزای دیگه بهم خورده یا یه کوفت و زهر مارpsychedelic این طلسم رو شکسته.بدون اینکه کسی بگه
hey!get off your butt!
اینجا به روز شد.نمی دونم چرا حس پرواز دارم.
nothing gonna stop me
So becareful!

دوشنبه، اسفند ۲۲، ۱۳۸۴

...

پس از دقت در امور و باز کردن باب تفکر اندر مهملات،نتیجه حاصل شد که این بلاگ نویسی هم محاسنی دارد
از جمله اینکه چون قافیه تنگ آید الزلمی به جفنگ آمدن نیست.که خود در سرزمینی از اینگونه حسنی است والا!
این مدت چند کتاب را اندککی تورق نمودم و به دوستان توصیه می نمایم
اول" اسطوره ی چارچوب" پوپر
دیم "شعر و شناخت" ضیا موحد
و سیم من باب عناد و خصومت دیرین با نا اندیشمندان پست مدرن، "چرندیات پست مدرن" سوکال و بریکمون که ترجمه ای دیگر آن با عنوان"یاوه های پست مدرن" نیز به چاپ رسیده
از آنجا که تاریخ پست بعدی مشخص نیست پیشاپیش نوروزتان پیروز!

شنبه، دی ۲۴، ۱۳۸۴

برای خالی نبودن عریضه!

ایام امتحاناته و
"هیچ خبری نیست،نه کسی میاد نه کسی میره"
گودو هم گفته تا اطلاع ثانوی نمیام!بیخود منتظرم نمونید
نه کسی قراره از باران بیاد،از مین پچ پچ و گلها ی اطلسی
و نه کسی سیب سرخ خورشید بیاره
خلاصه،" خیلی بدجوریه"
-خب بریم؟
-آره بریم

یکشنبه، دی ۰۴، ۱۳۸۴

!

از comment moderation استفاده نمی کردیم که لطف یکی از دوستان شامل حال ما شد!
با جاهلی و فلسفی افتاد خلافی_ _ _ _ _چونان که بس افتد به سر لفظ ِ کرانه
هر مشکل کان بود بر آن کرد_ _ _ _ _جوابی مرد از ره تعلیم و نه علم بچگانه
در کارش آورد دل از بس شفقت برد_ _ _ بر راهش افکند هم از روی نشانه
خندید به سخریه بر او جاهل و گفتش:_ _ _ هر حرف که گویی همه یاوه است و ترانه
در خاطرش افتاد از او مرد که پرسد:_ _ _ تو منطق خواندستی بیش و کم یا نه؟
زین مبحث حرفی ز کسی هیچ شنیدی_ _ _ یا آنکه ترا مقصد حرف است و بهانه؟
رو بر سر خانه ببرد کور اگر او_ _ _ _ بر عادت پیشین بشناسد ره خانه
جوشید بر او جاهل کاین ژاژ چه خایی_ _ _ بخشید بر او مرد زهی منطقیانه
گویند:که بهتر ز خموشی نه جوابی است_ _ _ باآنکه نه با معرفتش هست میانه
ما را گنهی نیست به جز ره که نمودیم_ _ _ پیداست وگر نیست در این راه کرانه.
نیما